عتیق

عتیق روایت میکند از زخم هایی کهنه که اکنون سر باز کرده و در آینده التیام میابند

عتیق

عتیق روایت میکند از زخم هایی کهنه که اکنون سر باز کرده و در آینده التیام میابند

عتیق

آنجا که بروی محکوم میشوی
حکم بر بخشش میدهند
آخر حاکمش رئوف نام دارد...

پیوندهای روزانه

گودال تلاوت میکند

صدای روایت ابوتراب به گوش میرسد...

حسین(ع) آمد

و ما به سمتش رفتیم

.

.

.

.

.

.

.

.

الکی مثلا ما حسینی شدیم...

اینجا گناه بخشند

کوهی به کاه بخشند

بیچاره من که با خود

نیاورده پر کاهی...


دامن آلوده و روی سیاه آورده ام

گرچه آهی در بساطم نیست

 آه آورده ام

هر چه هستم هرچه بودم بر کسی مربوط نیست

بر امام مهربان خود پناه آورده ام...

لهوف لازم نیست

یا حسینی شعله ورم میکند

اگر پاک باشم...

در لحظه ی تحویل

چشمان من هم به فاطمیه رفته بودند

امان از وقتی که کسی را تحویل نگیرند...

در درجاتی از زندگی باید ایستاد و فقط گفت
لا حول ولا قوه الا بالله...

جام عشق از می چشمان تو پر خواهد شد

لب اگر تر بکنی من حرمله هم حر خواهم شد...

هه

جهان سرد است

و هنوز قصص الانبیا را ننوشته اند

ولی ما بر عرشه ی کشتی ایستاده ایم

و معرفت نوح را میخوانیم...


پی نوشت:

حکایتی شده هاا     /:


همینطوری نوشت:

در وحشت توفان ها ماندیم و نشد پیدا

نوحی که رها سازد این روح مهیا را


مست نوشت:

هووووووووو

دیشب خواب غبار دیدم!

یعنی تعبیرش خاک میشود؟

گفتم در این بهار 

از محمود رضا ها و کمیل ها و صمد ها و ابراهیم ها و محمد ها و  ....   بنویسم

"مردمانی که با گلوله و ترکش بزرگ شده بودند اما هیچ گاه آدم آهنی نشدند..."

ولی دیدم دستم از دامنشان کوتاه شده و مدت هاست که راهمان از هم جدا ست...


اگر مرگ با عشق کمی حشر و نشر داشت...
چه میشود اگر بشود...
فقط کمی!
امان امان امان
امان از روزهایی که هواگرفته باشه 
ولی بارش بارانی در کار نباشه 
و من
این روزها به شدت مستحق هستم...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

این اشک ها فقط به احتمال آمدنت جاری شدند

مرا یعقوب کرده اند این احتمال ها...

پیراهنت کجاست ؟

دیگر خیری نمیرسانند این دستمال ها

زمان رسیدن تو ,همان زمان رسیدن است...


پ ن:

دلم از نبودنت پر است آن طور که اضافه اش از چشمانم میچکد...


نیستی

اما دل به حرم خوش کرده ایم

اما حرم نباشد تکلیف چیست؟

 پ ن:

خوش باشی آقا...