عتیق

عتیق روایت میکند از زخم هایی کهنه که اکنون سر باز کرده و در آینده التیام میابند

عتیق

عتیق روایت میکند از زخم هایی کهنه که اکنون سر باز کرده و در آینده التیام میابند

عتیق

آنجا که بروی محکوم میشوی
حکم بر بخشش میدهند
آخر حاکمش رئوف نام دارد...

پیوندهای روزانه

ای که همه هستی از توست

تو خود برای که هستی؟

دکتر علی شریعتی

سیب ها بوی خون گرفتند
شاهکار حرمله هاست 
همین!

قبول نیست!

خون ، خون است

اشک راهش جداست....

بیمی از دادن جان نیست
باکم از زمزمه ایمان است
که مبادا بگریزد از جان...

پرسید:

با آهو چه باید کرد, صیاد

گویی...

زبانم لال شد از پرسش او...

کوه ها

سرگردان سرگردانی خویشند

و آسمان,

با تن پوشی از ابر,

فرمانبردار زمستان سپید!

وقتی با خیال بهار درختی به خمیازه خواب میرود

من

سرگردان نگاهی میمانم که

در خیابان ها جا میماند!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
داستان مرداب ها این است
نرسیدند
فوت شدند...

شهدا از ما میخواهند راهشان را ادامه بدهیم

این راه روشن است

فانوس به دست گرفته ایم برای چه؟

شهید احمد کاظمی

تا هم صحبتت دل نشود
بی دل نمیشوی!
ایمان را گاهی رهن میدهیم!
به چه کسی؟

آنجا که بروید محکومتان میکنند به آرامش

آخر حاکمش   رئوف  نام دارد...

چله ای باید گرفت

تا بفمیم شراب کدام است و سرکه کدام!

همه جا ,همه , جا زدند

تنها من ماندم و یک رگ

وسط عوعوی گرگ های خیره سر!

همه میروند و برگشتی نیست

جز خاطره ها...

و تو از خاطر ما نخواهی رفت

دلاور شهید علی چیت سازیان

دریافت