عتیق

عتیق روایت میکند از زخم هایی کهنه که اکنون سر باز کرده و در آینده التیام میابند

عتیق

عتیق روایت میکند از زخم هایی کهنه که اکنون سر باز کرده و در آینده التیام میابند

عتیق

آنجا که بروی محکوم میشوی
حکم بر بخشش میدهند
آخر حاکمش رئوف نام دارد...

پیوندهای روزانه
گفت
در رفت و برگشت اول
درک میکنی فراق بهشت و آدم را
هر چند کربلا کجا و بهشت کجا

رفتم

نبود

رسیدن را میگویم

در لحظه ی رسیدن

دور میشود...

 خسته ام از تکرار

وقتی در دنیا مصیبتی دیدید

بدانید که خدا کمی تاسی به آن ها را نصیب شما کرده است

به آن ها پشت نکنیدو گریه نکنید...

مصیبت چه از اولاد ,چه از پدر, چه از مادر ,چه از مال, چه از آبرو چه از هر چیز دیگر...

حتی اگر یک خار به پایت رفت آنها را یاد کن...

در کربلا همه چیز هست...

بچه های کوچکی که گاهی از شتر می افتادند و وقتی که راه می افتادند خارهای مغیلان به کف پاهایشان میرفت!...

یک مورد از این ماجرا که اتفاق افتاده است!

اگر خاری به پایت رفت , خب برود!

اساسا محضر کربلا برنامه ی مومنین , از گذشته ها و آینده هاست.

وقتی که برنامه را دیدی وحشت نکن, زیرا راه خداست...

 عارف ربانی حاج میرزا اسماعیل دولابی


دوری و دوستی...

پس حبل الورید را چه کنم؟

هنوز بوی گلوله میداد

دست هایش از شکوفه های خون معطر بود

و پیراهن خاکی اش از باروت!

در چشم هایش نوری سبز هویدا!

آسمان آبی تر

آنقدر که وقتی بال در می آورد

فرشته ها محاصره اش کردند!

شهید عالی قدر محمد غفاری


چند گویید در شرح دین ؟

خاموش!

دین ما در همه دو عالم صحبت جانان ماست

هووو یا علی مدد
فاطمه پروانه مدار خودش بود
منحصرا تحت انحصار خودش بود
فاطمه مخدوم خویش و خادمه ی خویش
کعبه ی خود بود و پرده دار خویش بود                              
نان کسی بر لبش حلال نباشد
فاطمه هر روز نان بیار خودش بود
روح خودش گرفت و در تنش ریخت
خلقت زهرا در اختیار خودش بود
گفت: انا فاطمه , فاطمه منی
فاطمه پس از سال ها کنار خودش بود
اینکه ولایت چنین به نام علی شد
کار علی هم نبود , کار خودش بود
اهیچ زمان رو نزد به غیرت شمشیر
تکیه زهرا به ذولفقار خودش بود
نه که بخواهد نبی مقام بگیرد
بوسه به دست تو افتخار خودش بود
نیست عجب گر علی به خاک تو افتاد
چونکه مزار تو نه, مزار خودش بود...

اغیثینی یا فاطمه الزهرا...

مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود

دیدیم

ولی دیدن دنیا به چه قیمت؟

اغثنا...

زخم دل تازه میشود

نقادی بر آن نمک میزند

و تو ...

تار دلت را با سه تارها طاق زدن؟

حماقت است!

آخرش یک خنده تلخه!

گفتم 

کاش بینمت در خواب

گفت 

اگر خوابی بود 



پیش ما حرص بهشت و غصه دوزخ یکیست

پرده بردارید

این دل آرزومند کسیست...

دم و بازدمت که بوی سیب بگیرد
عرش, فرشت میشود...