یک "شهید"!
نمیبینی که چه شیرین و چه آرام میمیرد؟
برای آن ها که به "روزمرگی" خو کرده اند و با خود ماندگارند ,
مرگ فاجعه ای هولناک و شوم زوال است.
گم شدن در نیستی است.
آن که آهنگ هجرت از خویش کرده است, با مرگ آغاز میشود.
چه عظیم اند مردانی که عظمت این فرمان شگفت خداوند را شنیده اند و
بدان کار بسته اند که:
"بمیرید ,پیش از آنکه بمیرید"!
چنین میپندارم که در این سوره, مخاطب خداوند, تنها پیامبر نیست.
روی سخن با همه ی آن هایی است که "در جامه ی خویش" پیچیده اند:
"ای به جامه ی خویش فرو پیچیده !برخیز! و جامه ات را پاکیزه ساز و پلیدی را هجرت کن"!
طنین قاطع و کننده ی فرمان وحی در فضای درونم میپیچد و صدای زنگ های این کاروانی
را که آهنگ رحیل کرده است , میشنوم.
هجرت آغاز شده است و میدانم این آتشی که اکنون چنین دیوانه در من سر برداشته است,
نه یک حریق, که آتش کاروان است!
آتشی که بر راه میماند و کاروان میگذرد.!
به یاد شهید عالی قدر "محمود رضا بیضایی"